این دیدگاه همواره تبلیغ شده است که برای پیشرفت باید هر کالایی را در داخل تولید کرد و مصرف کننده نیز باید تولید داخل را مصرف کند تا اقتصاد رشد نماید. اما کمتر کشوری را می توان پیدا کرد که همه کالاها را خود تولید کند و اتفاقا بالعکس در جهان امروز مصرف هر شهروند طیف وسیعی از تولیدات کشورهای جهان را از پنج قاره دارد. یک هلندی می تواند با صدای موبایل امریکایی (که البته خود موبایل محصول کشورهای مختلف است اما به فرض شرکت تولید کننده می گوییم امریکایی) از خواب بلند شود، قهوه برزیلی با پنیر دانمارکی بخورد و استیک گوشت استرالیایی را برای ناهار کنار بگذارد و کارهای بانکی اش را با یک بانک انگلیسی انجام دهد. آری کشورها بیشتر روی رنج محدودتر از آنی که ما فکر می کنیم تخصص می یابند و به تولید کالا می پردازند و مصارف دیگر خود را با تجارت تامین می کنند. از سوی دیگر کمتر کشوری را می توان مثال آورد که پیشرفت اقتصادی آن به دلیل مصرف کالای داخلی بوده در حالی که کالای خارجی با کیفیت تر آن در بازار موجود بوده است.
می دانیم منابع برای تولید کالاها محدود است. از این رو در صورتی می توان بیشترین کالا را از این منابع حاصل نمود که کشور در تولید کالاهایی که بیشترین تخصص و کارایی را دارد، متمرکز شود و با تبادل این کالاها و واردات کالاهایی که تخصص کافی در آن ندارد، بیشترین کالای در دسترس را از منابع اولیه بدست آورد. اجازه به واردات به شکل آزادانه و بدون تعرفه موجب می شود تا فعالان اقتصادی در یابند منابع را به تولید چه کالایی اختصاص دهند. هر چقدر واردات بسته تر و دیوار تعرفه بلندتر باشد، بازار نمی تواند سیگنال لازم را به فعالان دهد که منابع را به تولید چه کالایی اختصاص دهند. به عبارت دیگر وجود واردات باعث می شود تا استفاده از منابع به کاراترین شکل ممکن انجام شود و مشخص می شود که کشور چه کالایی را باید و چه کالایی را نباید تولید کند. بدون وجود واردات، کشور همه کالاها را باید تولید کند و چون هیچ کشوری ظرفیت آن را ندارد در نهایت اگر همه کالاها نیز تولید شود با کیفیت و کمیت به مراتب پایین تر از سایر کشورها محقق می شود و کشور از رفاه و پیشرفت عقب می ماند.